خلاصهی فعالیت من در ویرگول - سال 97 سلامی دوباره خدمت شما دوستان عزیز. ویدوئویی که در زیر میبینید خلاصهی آمار فعالیت من در سال 1397 است. امیدوارم همهی ما با تولید محتوای بیشتر و مفیدتر چیزهای بیشتری به هم بیاموزیم و بتونیم قدمهای خیلی بزرگی در سال پیش رو برداریم. ارادتمند اسماعیل اصلانی دیرانلو تماشاحجم: 15.4 مگابایت
دانلود Aptoide 9.11.0.2.20191112 - مارکت خارجی اپتوید اندروید
Aptoide یکی از بهترین مارکت های خارجی در زمینه ی آپدیت و دانلود نرم افزارها و بازی های اندرویدیست که هزاران اپلیکیشن بروز را شامل می شود و با استفاده از ان می توانید به گنجینه ای از نرم افزارها و بازی های اندرویدی دسترسی داشته باشید. همانطور که مستحضرید به دلیل تحریم های مختلف امکان دانلود از گوگل پلی برای کاربران ایرانی با مشکل مواجه است و در این میان نصب یک مارکت اندرویدی برروی گوشی موردنیاز است ؛ البته فارسروید بعنوان بروزترین وبسایت ایرانی علاوه بر قرار دادن برنامه های رایگان برنامه های پولی را نیز در اسرع وقت و همزمان با انتشار در گوگل پلی در اختیار شما قرار می دهد و شما را از داشتن مارکت بی نیاز می سازد؛ اما باز هم این مارکت می تواند مفید واقع گردد. ما تیم حرفه ای و متعهد فارسروید به صورت 24 ساعته و به صورت دستی تمام آپدیت برنامه ها و بازیهای اندروید را همزمان با انتشار و بعضا برای اولین بار در سطح اینترنت در اختیار شما ایرانیان عزیز قرار می دهیم و به دلیل قرار گرفتن سرورهای ما در داخل خود ایران با سرعتی باورنکردنی فایل ها را دریافت می کنید اما سرعت دانلود از سایت ها و مارکت های خارجی بسیار کمتر است! این مارکت هم اکنون فیلتر است و دانلود از ان با فعال بودن فیلت-رشکن در ایران فاجعه است ؛ به هر حال ما به درخواست شما این مارکت اندروید را معرفی کرده ایم!آموزشی گیم وآی تی
دانلود بازی PUBG MOBILE با حجم 2,6GB
PUBG Mobile v0.15.0 [Official/Eng] – بازی اکشن و بقا خارق العاده و بی نظیر اندروید همراه دیتا یک بازی اکشن و بقا فوق العاده تقدیم شما عزیزان تست شده و کاملا سالم – پیشنهاد ویژه PUBG Mobile – پابجی موبایل بازی جدید، خارق العاده و شگفت انگیز در سبک بازیهای اکشن – بقا از استودیوی بازیسازی Tencent Games برای اندروید است که نسخه اصلی و رسمی بازی PUBG برای موبایل به شمار می رود و مثل همیشه همزمان با انتشار و برای اولین بار در ایران برای دانلود عرضه شده و پیش روی شماست! در بازی PUBG Mobile همانند نسخه PC اش 100 بازیکن در یک نقشه 8 در 8 کیلومتر قرار میگیرند و این میان کسی برنده است که بتواند زنده بماند! بازی با موتور گرافیکی نسل اینده یعنی Unreal Engine 4 ساخته شده است و در همان اجرای اولیه محو گرافیک خیره کننده اش می شوید و پس از ان طراحی فوق العاده، صداگذاری مهیج و گیم پلی اعتیاداورش نظرتان را بر می انگیزد! با طیف گسترده ای از سلاح هایی که به دست می اورید قادرید از خودتان دفاع کنید، برای جابجایی از وسایل نقلیه مختلف بهره ببرید، در خانه ها و مکان های مختلف پناه بگیرید و با انجام کارهای مختلف فقط تلاش کنید زنده بمانید و آخرین نفری باشید که زنده مانده است! اگر از علاقه مندان و دوستداران بازیهای سبک بقا هستید بدون شک PUBG Mobile از همه نظرف نظرتان را جلب میکند چرا که یک سر و گردن از بازیهای مشابه بالاتر است و آن را به همه شما پیشنهاد می دهیم! بازی PUBG Mobile چند روزی است در گوگل پلی عرضه شده و در همین چند روز حدود 50 میلیون بار توسط کاربران سراسر جهان دریافت گردیده و توانسته امتیاز عالی 4.4 از 5.0 را کسب کند که ما در فارسروید اولین نسخه اش را به همراه دیتا برای دانلود عرضه کرده ایم و قادرید ابتدا تصاویری از گیم پلی ان را مشاهده کرده و در نهایت اگر مایل بودید ان را با یک کلیک از سرورهای پرسرعت سایت دریافت بکنید. نسخه اول بازی که پیش روی شماست، به گفته سازنده از +500 دستگاه اندرویدی از جمله REDMI NOTE4, REDMI NOTE3, SAMSUNG GALAXY J7, OPPO A37F, OPPO A37FW INTERNATIONAL, REDMI 3S, VIVO Y53, SAMSUNG GALAXY S6, SAMSUNG GALAXY S7, LG GOOGLE NEXUS 4, SONY XPERIA E5 پشتیبانی میکند و برای اجرای بدون مشکل به یک دستگاه با حداقل رم 2 گیگابایتی نیاز دارد! ادامه مطلب
نگارش علمي ، نگارش ادبي
نگارش علمی : در نگارش علمی هر لفظی در معنای روشن و حقیقی خود است. نوشته هایی که نگارش علمی دارند ، صریح ( = واضح ) دقیق ، گویا و بی ابهام است. در نگارش علمی آرایه ها و زیبایی های ادبی دیده نمی شود. نگارش ادبی : پیام نوشته به طور غیر مستقیم است ، واژه ها در معنای واقعی خود قرار ندارند. در این نوشته ها از آرایه های ادبی بهره برده می شود. در نوشته های ادبی نویسنده از آرایه ها ی ادبی برای توصیف و بیا ن عواطف و احساسات درونی بهره می گیرد. مثال : خورشید می تابد. ( زبان علمی ) مثال :سیمرغ آسمان بال نور گستر خود را می پراکند. ( زبان ادبی ) نکته طلایی : در زبان علمی " سرو "نام درختی است، " لعل "جواهری قرمز رنگ است و "سنبل "نام گلی است؛ حال آن که در زبان ادبی " سرو" بر قا مت راست و کشیده ، " لعل " بر لب و "سنبل " بر موی تابدار دلالت دارد. * تلمیح : شاعر یا نویسنده ، گاهی برای زیبا تر ساختن سخن و تاثیر گذاری بیش ترِ آن ، به اشاره و غیر مستقیم از آیات ، روایات ، احادیث ، داستان ها و رویداد های مهمّ تاریخی و . استفاده می کند. به این زیبایی سخن تلمیح گویند. * کلمات قصار ( ضرب المثل ) جملات کوتاه و پر معنی را کلمات قصار گویند. کلمات قصار ، فشرده و خلاصه ی افکار و اندیشه های بلند هستند. ضرب المثل ها ، کوتاه و بسیار تاثیر گذارندو به راحتی در ذهن ماندگار می شوند. مثال : گر صبر کنی ، ز غوره حلوا سازی. مثال : یک دست صدا ندارد. مثال : هرکه بامش بیش ، برفش بیش تر. * تشبیه : ادّعای همانندی بین دو یا چند چیز را گویند که به علّت شباهت مشترکی دارند. کتاب همچون غنچه ای پر از برگ است. فروغ صبح دانایی کتاب است. * علایم نگارشی علایم نگارشی چیست ؟ به مجموعه ی نشانه های نگارشی گفته می شود که ما را در درست خواندن و درست نویسی یاری می دهد. 1- نقطه 1- در پایان جملات خبری می آید. 2- پس از هر حرفی که به صورت نشانه ی اختصار به کار رفته باشد. مثال: ادب سرمایه ی زندگی است. مثال : ابن سینا متو لّدد سال 428 ه.ش. 2- ویرگول 1- به جای مکث کوتاه 2- بین چند کلمه که اسناد واحدی دارد. 3- دو طرف واژه ی نقش دستوری بدل می آید. 4- بعد از منادا می آید. 5-میان عبارت ها یا جمله های غیر مستقل مثال : اگر درس بخوانی ، موفّق می شوی. خدایا، کمکم کن. مثال : من شهر باران ، رشت ، را دوست دارم. مثال : او درس خوان، باهوش ، مودّب و عاقل است. مثال : او با تلاش بسیار، راه پیروزی را پیدا کرد. 3- دو نقطه 1- قبل از نقل قول می آید. 2- هنگام بر شمردن اجزای یک جیز می آید. 3- برای معنای یک واژه مثال : صاحب نظران آموزشی می گویند : شرط درست نوشتن ، درست فهمیدن است. مثال نغز : نیکو مثال : آثار سعدی عبارت اند : گلستان ، بوستان و کلّیات. 4- گیومه1- سخنی که به طور مستقیم از جایی یا کسی گرفته می شود. 2- برای نشان دادن اسامی، عناوین و اصطلاحات علمی مثال : حضرت علی ( ع ) فرمودند : " بزرگ ترین سرمایه ، فرزند صالح است. " مثال : " مونولوگ " یک گفتار درونی است. 5- نقطه ویرگول 1- برای جدا کردن جمله هایی که از جهت ساختمان و مفهوم مستقل به نظر می رسند ولی دریک عبارت طولانی، با یک دیگر وابستگی معنایی دارند. 2- قبل از واژه های مثلاً ، فرضاّ ، یعنی مثال : دانش آموز باید درس بخواند؛ منظّم باشد و به سخنان معلّم گوش فرا دهد. مثال : هنگام نگارش باید خوب دید؛ یعنی دقّت داشت و هوشیار بود. 6- خطّ فاصله 1- در مکالمه ی بین اشخاص داستان ها یا نمایش نامه ها یا ذکر مکالمات تلفنی، در ابتدای جمله و از سر سطر به جای نام گوینده می آید. 2- به معنی " تا " است. 3- دو طرف جمله ی معترضه می آید. 4- هرگاه کلمه ای در آخر سطر نگنجد، با قرار دادن یک خطّ فاصله بقیّه ی آن را در سطر بعد می نویسم. مثال : قطار رشت – تهران حرکت کرد. مثال : سعدی – که خدایش بیامرزد - در قرن هفتم می زیست. 7- سه نقطه 1- برای نشان دادن جملات و کلمات محذوف مثال : عشق ؛ یعنی زندگی ، محبّت ، کار و . . 8- علا مت سوال 1- در پایان جملات پرسشی می آید. مثال : آیا تا کنون معنی تلاش را فهمیده اید؟ 2- برای نشان دادن مفهوم تردید و استهزا ( = مسخره کردن ) می آید.منبع: rasekh-navard
Joker
متنفرم از بی نتی! همین الان فیلم جوکرو دیدم و دوست دارم برم نقدهاشو بخونم دوست دارم برم تو اینستا انقدر توی هشتگ جوکر غرق بشم که بمیرم دوست دارم انقدر برم توی اینستاگرام نظرات زیر پست های جوکرو بخونم که مغزم بپاچه روی گوشی. دوست دارم بتونم برم خود فیلمو دانلود کنم و هزاردفعه ببینمش نه فقط یبار با برنامه ی لنز رو صفحه ی کوچیک موبایل!دوست دارم برم تو سینما جوکرو ببینم.دوست دارم برم هزار تا فیلم دیگه از خواکین فینکس دانلود کنم ببینم دوست دارم برم تو صفحه ی خواکین فینکس و قربون صدقه ی عکس هاش برم دوست دارم پاشم و یک ساعت مدام دست بزنم برای این فیلم دوست دارم جوکرو از توی صفحه ی موبایل بکشم بیرون و بغلش کنم بگم من میبینمت دوست دارم بمیرم برای صدا و لحن جوکر دوست دارم منم عضوی از این جامعه ی جهانی باشم دوست دارم نت داشته باشم حس میکنم یه دیوار خیلی بلند کشیده شده اطراف ما و جدا افتادیم از کل دنیا!مسخرست مسخرست مسخرست این بی نتی مزخرف!!همین الان از این وضع دوست دارم پاشم مثل جوکر برقصم و بخندم!! هاهاهاهاها پی نوشت:معذرت میخوام اگه بدون فاصله و ویرگول و هر علایم نگارشی دیگه ای نوشتم این متنو.
دانلود Yahoo! Mail 6.1.4 - برنامه رسمی سرویس یاهو میل اندروید + Pro
Yahoo! Mail v6.1.4 – جدیدترین و آخرین نسخه ی نرم افزار یاهو میل مخصوص اندروید نسخه رسمی، جهانی و اصلی برنامه به درخواست شما عزیزان Yahoo! Mail – یاهو میل سرویسی رایگان، نام آشنا و محبوب برای پست الکترونیکی از کمپانی کمپانی مطرح یاهو است که برای همه ی افراد کشورهای مختلف جهان قابل استفاده و دسترسی می باشد. یاهو میل با اختلاف اندکی نسبت به سرویس های رقیب خود مانند ویندوز لایو و هات میل، گسترده ترین سرویس ارائه دهنده ی خدمات پست الکترونیکی مبتنی بر وب میباشد که بیش از صدها میلیون ها از این سرویس رایگان استفاده می کند و کمتر کسی پیدا می شود که سرویس یاهو میل را نشناسد! این کمپانی برای دسترسی سریع تر کاربران اندرویدی به این سرویس اقدام به ایجاد اپلیکیشنی قدرتمند نموده است که شما بتوانید به راحتی و در محیطی ساده به تمام امکانات یاهو میل دسترسی داشته باشید. با داشتن این برنامه برروی اسمارت فون خود می توانید حساب های یاهوی خود را به نرم افزار متصل کرده و وارد حساب کاربری شوید و از امکانات این سرویس بهره ی کامل را ببرید! تنها کافیست اخرین نسخه ی اپلیکیشن Yahoo! Mail را از فارسروید برای تبلت و یا گوشی اندرویدی تان دریافت کرده و ان را برروی دستگاه تان نصب کنید، پس از ان با وارد کردن اطلاعات حساب به اکنت خود متصل شده و به مدیریت حرفه ای ان در محیطی جامع و زیبا بپردازید!آموزشی گیم وآی تی
بیشتر از همه پول میدهیم اما کمتر از همه زبان بلدیم.
هفتاد نکته راجع به just، یازده نکته راجع به نقطه، بیست و پنج نکته راجع به ویرگول، 7 نکته راجع به I . واقعا این همه جزئیات من درآوردی برای یادگیری زبان لازمه؟ فکر میکنین چجوری یه فردی رو 5 سال میکشن آموزشگاه و کلی پول ازش میگیرن؟ یا چجوری میشه 70 تا دی وی دی رو به قیمت چند میلیون تومن فروخت. خود آمریکاییها این همه نکته بلدن؟ والا برای یادگیری هر زبانی نهایت یکسال وقت و خواندن چندتا کتاب جمع و جور کافیه. روش ما غلطه! روش باید درست باشه وقتی این کارهای هموطنان رو میبینم یاد نهضت حروفیه و نقطویان میافتم. معتقد بودند که هر حرف الفبا اسراری داره که در نهایت شما به اون دست پیدا نمیکنید. فقط ما بلدیم بیایید مرید ما بشید.
دستور Compute در SPSS
دستور Compute از پرکاربرد ترین دستور ها در SPSS می باشد. این دستور، از دستور های اصلاحی در SPSS می باشد که از طریق آن می توان مقادیر یک متغیر را بر اساس مقادیر متغیر یا متغیرهای دیگر به دست آورد. به طور خلاصه، در موارد زیر می توان از دستور Compute استفاده کرد:1- محاسبه مقادیر متغیرهای عددی2- ساخت متغیرهای جدید از طریق متغیر یا متغیرهای موجود: ساخت شاخص و مقیاس که کاربرد فراوانی در انواع رشته های علوم اجتماعی و انسانی و علوم تربیتی دارند، از این دست کاربردها می باشد. به عنوان مثال، ساخت شاخص پایگاه اقتصادی و اجتماعی از ترکیب سه متغیر شغل، درآمد و تحصیلات.3- جایگزین کردن مقادیر متغیرهای موجود با مقادیر جدید.4- محاسب انواع عملیات ریاضی شامل ضرب، جمع، تفریق، تقسیم و …نکات لازم و مهم در اجرای دستور Computeمهم ترین مسئله در اجرای دستور Compute، این است که هنگام جمع کردن متغیرها (ترکیب متغیرها یا گوبه ها) به جای به علاوه از ویرگول استفاده شود.در هنگام جمع بستن سه متغیر یا گویه برای محاسبه یک شاخص، باید تمامی این سه متغیر با همدیگر وجه اشتراک داشته باشند و چنان چه این اشتراک وجود نداشت، به یکسان سازی آن ها بر اساس سه معیار مقیاس، جهت و تعداد گزینه (مقوله) اقدام شود:الف) مقیاس متغیرها (ترتیبی، فاصله ای و نسبی)ب) جهت طیف متغیرها، یعنی مثبت یا منفی بودن (از 1 تا 5 یا از 5 تا 1)ج) تعداد مقولات طیف متغیرها (3، 5، 7 و … تایی)نحوه اجرا1- دستور Transform-> Compute Variable …را اجرا می کنیم.2- متغیرهای مورد نظر را با دوبار کلیک چپ وارد کادر Numeric Expression در سمت راست کرده و علامت، را نیز بین هر یک از آن ها اضافه می کنیم. نام متغیر را در کادر Target Vaiable در سمت چپ بالای پنجره تایپ می کنیم. سپس دکمه Ok را کلیک می کنیم.نکته: در قسمت compute کارهای مختلفی می توان انجام داد می توان نمارت استاندارد یک متغیر را محاسبه کرد، می توان از کی متغیر لگاریتم گرفت، تابع توزیع تجمعی را محاسبه کرد یا حتی خیلی پیچیده انجام داد.نرم افزار SPSS بر خلاف اکسل، فرمول های محاسبه داده ها را نگه نمی دارد و به طور خودکار آن ها را به روز رسانی (تجدید) نمی کند به عنوان مثال اگر ما متغیری را که در محاسبه متغیر جدید استفاده کرده ایم تغییر دهیم، متغیر جدید تغییر نخواهد کرد.همان گونه که در کادر گفتگوی compute variable مشاهده می شود ما باید نام متغیر جدید (که می توان یکی از متغیرهای موجود در صفحه داده ها نیز باشد) را در قسمت متغیر هدف (target variable) وارد کنیم و تابعی که قصد محاسبه ی آن را داریم با استفاده از فرمول ها یا عملگرهای موجود در کادر گفتگو یا تایپ آن ها، وارد قسمت numeric Experssion کنیم و در پایان بر کلید ok کلیک کنیم. متغیر جدید محاسبه و در آخر صفحه داده ها قرار می گیرد.شمارش ارزش ها (کدهای یکسان چند متغیر)دستور Count زمانی استفاده می شود که بخواهیم بدانیم هر کدام از پاسخگویان چند بار به یک کد یا ارزش خاص پاسخ داده اند. به عبارتی، این دستور دفعات وقوع یک کد یا ارزش خاص در میان پاسخگویان را نشان می دهد. دستور Count تنها برای متغیرهایی قابل اجرا است که مقیاس آن ها در سطح اسمی یا ترتیبی باشد. بنابراین، در مورد متغیرهای با مقیاس فاصله ای یا نسبی نمی توان از این دستور استفاده کرد.نحوه اجراء1- دستور را Transform-> Count Values within Cases …اجرا می کنیم.2- کد متغیرهایی را که قصد شمارش کدهای خاصی از آن ها را داریم وارد کادر Numeric Variables می کنیم. سپس در قسمت Target Variable و Target Label، نام و برچسب متغیر جدید (متغیر هدف) را تایپ می کنیم.3- سپس متغیرها را به کادر Variable انتقال و روی دکمه Define Values فعال شده کلیک می کنیم، پنجره جدید باز می شود که باید در این پنجره، کدی که قصد شمارش آن را داریم وارد کرده و سپس دکمه Add را کلیک کنیم.4- با کلیک بر روی دکمه If… در پنجره اصلی دستور Count، می توانیم دستور کدگذاری مجدد را تنها برای زیر جمعیت های خاصی اجراء کنیم.5- دکمه Ok را کلیک می کنیم.09357258425 [email protected]سفارش ترجمه تخصصی
اهمیت داشتن وب سایت در سئو - احسان رئیسی
ویدئوی چهارم از سری ویدئوهای سئو لب احسان رئیسی به اهمیت داشتن یک وب سایت در سئو و بهینه سازی وبسایت و تمپلیت های آماده برای طراحی وبسایت می پردازم. این که چگونه به تجربهٔ کاربری (به انگلیسی: User Experience) به اختصار UX و رابط کاربری (به انگلیسی: User Interface) به اختصار UI وب سایتمان برای گوگل و کاربرانمان اهمیت دهیم. https://www.aparat.com/v/iXNAy نتایج 3 ویدئوی قبلی آزمایش سئو روی کلمه کلیدی احسان رئیسی همین طور که در جریان هستید من در 3 ویدئوی قبلی روی حدود 20 شبکه اجتماعی فعالیت کردم و توانستم تا لینک یا رتبه 2 گوگل هم پیش روم اما نتوانستم ثابت شوم یا لینک یک را بدست آورم. البته در فعالیت های بعدی امکان بدست آوردن و ثابت شدن در گوگل بیشتر است چون حدود 70 روز از فعالیت بنده می گذرد و من فعالیت خاصی انجام نداده ام. اهمیت داشتن یک وب سایت بیشتر از شبکه های اجتماعی است اگر شما در ابتدای کار هستید باید بدانید که گوگل یک وب سایت را هویت اصلی برند شما می داند نه یک یا چند شبکه اجتماعی. شما با فعالیت در شبکه های اجتماعی می توانید جایگاه خوبی کسب کنید اما این شبکه اجتماعی ممکن است با شکست روبه رو شود. در هر حال اگر استارتاپ یا شرکت نوپا هستید و بازار هدف خود را نمی دانید؛ می توانید بازخورد اولیه خود را از شبکه های اجتماعی بگیرید. اما به بعد از مشخص شدن هویت و بازار هدف تان به فکر داشتن یک وب سایت باشید. 9 وب سایتی که برای طراحی سایت می توانید از تمپلیت های آن الگو بگیرید لیست سایت هایی که می توانید از آنها الگو بگیرید و تمپلیت هایی حرفه ای برای طراحی وب سایت خود انتخاب کنید. سعی کنید در طراحی یک وب سایت به مسائل تجربهٔ کاربری و رابط کاربری دقت کنید. این سایت ها معمولا به این نکات دقت کرده اند و شما تنها لازم است به نوعی فارسی سازی یا راست چین به زبان فارسی را اعمال کنید. می توانید با سرچ زدن یا فیلتر کردن زودتر به خواسته خود برسید. 1. https://www.pinterest.com2. https://dribbble.com3. https://www.behance.net4. https://land-book.com5. https://onepagelove.com6. https://www.siteinspire.com7. https://webflow.com8. https://www.awwwards.com9. https://www.landingfolio.com چگونه یک وب سایت داشته باشیم؟ امیدوارم به داشتن یک وب سایت اهمیت فراوانی دهید. شما می توانید کار خود را با سیستم مدیریت محتوای وردپرس هم آغاز کنید. به 2 صورت می توانید یک وب سایت عالی داشته باشید: ehsanraeisi.com1. سفارش طراحی سایت وردپرسی بدهید. 2. آموزش طراحی سایت وردپرسی ببینید و سایت تان را خودتان بالا آورید و مدیریت کنید. در ویدئوی بعدی در مورد مراحل پیشبرد سئو یک سایت صحبت می کنم. احسان رئیسی طراح وبسایت وردپرسی، مدرس و مشاور سئو و دیجیتال مارکتینگاحسان رئیسی: مدرس و انجام دهنده پروژههای طراحی وبسایت وردپرسی، کانالهای دیجیتال مارکتینگ از قبیل سئو و بهینه سازی وب سایت، تولید محتوا، مدیریت شبکههای اجتماعی، بازاریابی محتوا، بازاریابی آنلاین و استراتژی رشد کسبوکار اینترنتی به همراه یک تیم هوشمند و هوشیار ehsanraeisi.comمرجع: ویرگول احسان رئیسی
هراس آینده مجهولی
بعضی ترس ها هست که خیلی نشون داده نمیشه، استرس ها و هراس های مهلکی که به خاطرشون شب ها توی بالین به فکر فرو میریم و یک بغض گنده ترسناک گلومونو میگیره، روزها رو با به یاد آوردنشون برای خودمون خراب میکنیم، حال خودمونو هولناک میکنیم، منظورم دلقکی که ممکنه با بادکنک قرمز به شیشه پنجره بکوبه، جن های قصه های مامان بزرگ و عروسک های خواهر کوچیکت که ممکنه با چشمای باز به تو خیره بشن نیست، اتفاقا بعضی وقتا ترجیح میدیم یه عروسک بالای سرمون با اره در انتظارمون باشه، این آشغال لعنتی وحشتاک، ترس از آینده مجهوله، ترس از فردا های نا معلوم، ترس از جاهای نو، آدمای جدید، کارهای جدید، هرشب میخوابم و به این فکر میکنم اگر انتخاب رشته درستی نداشتم چی، اگر حالم از این مدرسه جدید بهم بخوره، اگر دوستی که مثل خودم باشه پیدا نکنم، اگر نتونم تغییر رشته بدم، اگر اون آینده جذاب پیش روم نباشه چی، اگر های من و اما ولی های من، مثل کتاب هردو در نهایت میمیرند » و یکی از شخصیت هاش نیست، اون قدر شدید نیست که از هرکاری که بخوام انجام بدم هراس مرگ و دار فانی وداع گفتن داشته باشم، من از انتخاب هایی که ازشون اطمینان ندارم، از انتخاب ها و تصمیم های غلطم میترسم، از همین حال بد بلاتکلیفی، از این باتلاق استرس زا. توی پست آقای بهنام فخار توی ویرگول که خوندنش واقعا توصیه میشه، چیزی خوندم که فهمیدم چرا، تناقض انتخاب، موضوعی توی روانشناسی که میگه هرچی که گزینه های بیشتری برای انتخاب روی میزمون بیشتر باشه، احتمال پیدا کردن مورد مد نظرمون بیشتر میشه اما از طرف دیگه رضایت از انتخابمون کمتر میشه ، دلیل هم اینه که خب هر گزینه مزایا و معایبی داره و وقتی ما یکی از اون گزینه ها رو انتخاب میکنیم، با کوچکترین مشکل و تردید، یاد گزینه های جایگزینی که داشتیم و مزایاشون میفتیم واقعیت اینه که من قبل از اینکه تصمیم بگیرم بیام انسانی، تصمیم گرفته بودم برم تجربی، در کمال تعجب نصف مدرسه هایی که میرفتم میگفتن با توجه به روحیات و علایق وی، بهتره بره انسانی و حیفه و فلان، و باز در کمال شگفتی، اولین مدرسه ای که زنگ زد برای قبولی و ثبت نام، مدرسه تخصصی رشته انسانی بود، اصلا نمیتونستم انتخاب کنم، با صد نفر چندبار صحبت کردم و اون ها هم با گفتن هر چیزی منو به اینکه این رشته برای من مناسبتره متقاعد میکردن، بابا و مامانم حق انتخاب رو به خودم دادن، خیلی وحشتناک بود ولی باز هی من به خودم نگاه میکردم، به مامان و چند نفر گفتم، آخه اونقدری که من درسای تجربی مثل زیست رو دوست دارم، خیلی به درسای انسانی علاقه ندارمیه نفر ولی چیزی بهم گفت که یه جورایی تصمیم گیری رو برام آسون تر کرد،در مورد اینکه خیلی وقتا، انتخاب رشته، مثل انتخاب سبک زندگیه، بعد با آدمایی آشنا شدم که علایق و خیلی از طرز تفکر و رفتارشون شبیه من بود و رشته انسانی رو انتخاب کرده بودن، مامانم و معلم پژوهش روانشناسیم بهم چیزایی گفتن که کمکم کرد، گفت حتی اگر یه روزی، دیدی تغییر کردی، دیدی واقعا رشته رو دوست نداری، به حرف مردم گوش نکن، میتونی یه تابستون رو تلاش کنی، درس بخونی، معلم بگیری و آزمون بدی و به دنیای یه رشته دیگه قدم بذاری، مشاوره گرفتم و با خودم حرف زدم و خودمو و رفتارهامو نگاه کردم و خب بله! من انتخاب کردم ولی این باعث نمیشه که ترس از آینده ام با وجود دادن اطمینان ها از بین بره و هنوز شب ها از آینده مجهولم میلرزم گاهی. الان فهمیدم چرا خیلی وقتا بچه تنبلای کلاس، موفقیت بیشتری از زرنگ ها پیدا میکنن، انتخاب های محدودی تری دارن و راحت تر انتخاب میکنن و همون راه رو تا ته ادامه میدن، چون چاره ای جز این هم ندارن و توی حرفه خودشون، تخصصی میشن و در آخر موفق و چشمگیر، از خودشون راضی اند و میگن بهترین انتخاب رو کردن و از شاخه به اون شاخه نمیپرن. ما از این میترسیم که جای دیگه پیشرفت، توانایی و نمونه بهتری از خودمون باشیم و برای ما انتخابمون کافی نیست،در حالی شاید اگر ما مثل شاگرد شیطون درس نخونا، وقت مون رو روی همون انتخابمون بزاریم، خیلی موفق تر میشیم و پیشرفت هم میکنیم. میدونم همه اینارو باز به خودم بگم، بازم دوباره ترس به سراغم میاد ولی حداقلش اینه که یه ساعت بعد نوشتن شون کمی آروم ترم، هر روز دارم پیش خودم میگم شاید اینکه اولین مدرسه که زنگ زد، رشته اش انسانی بود، شاید اینکه یک دفعه من از تجربی انقدر تمایلم به انسانی زیاد شد، شاید اینکه من به اینجا رسیدم، مسیری بوده که خدا برام میخواسته، شاید این درست ترین چیزی باشه که باید انتخاب میکردم، شاید آینده پیشروی من، چیز فوق العاده ای باشه، امیدوارم! ولی من هنوزم اینایی که استرس آینده رو ندارن، از انتخاب هاشون نگران نیستن، برام عجیبن، این آدمای سراسر اطمینان چقدر آرامش دارن و خوبن، دلم میخواد یه آرامشی مثل اونا داشته باشم من از آدمای هدف دار، آدمایی که رشته دانشگاهشون رو میدونن، الگو دارن، خوشم میاد چون خودم هنوز به این نقطه فوق العاده نرسیدم، امیدوارم!
نکات انجام پروژه کارشناسی
تهیه، تدوین، ویرایش و چارچوب بندی پروژه کارشناسی می تواند برای یک دانشجوی کارشناسی کمی گیج کننده به نظر برسد. برای این منظور لازم دیدیم تا به مهم ترین نکات در این زمینه اشاره ای داشته باشیم. نکات زیر براساس بررسی تعدادی از پرو ژه های کارشناسی که قبلا با راهنمایی جناب دکتر محمدصالح اولیاء از اساتید مطرح دانشگاه یزد انجام شده و همچنین برخی منابع استخراج شده است و بنابراین از این جهت که در عمل ممکن است برای دانشجویان جدید نیز مطرح باشد اهمیت دارد. نکات کلی هدف پروژه کارشناسی معمولا حل یا تجزیه و تحلیل یک مساله واقعی” بر اساس مطالب، مدلها و روشهای فراگرفته شده در طول دوره است. حتما یک پروژه خوب مشابه را قبل از شروع نوشتن مطالعه کنید. مرتبا با استاد راهنمای خود در تماس باشید و از نظرات او استفاده کنید. ارائه کل پروژه را به آخر موکول نکنید! به نکاتی که توسط دانشکده برای تدوین پایان نامه ارائه شده است توجه شود. استاندارد مراجع رعایت شود. به سادگی و وضوح مطالب توجه شود. به رعایت یکنواختی در طول پایان نامه توجه شود. از جمله اگر فرم خاصی از کلمه یا پارامتر و غیره استفاده م یشود، در کل متن نیز به همان ترتیب و یکسان عمل گردد. تا حد امکان سعی گردد از به کارگیری کلمات واصطلاحات خارجی در متن پایان نامه اجتناب گردد و از معادل فارسی آنها استفاده شود. کلمات و اصطلاحات خارجی را م یتوان با قید شماره به صورت زیرنویس تایپ کرد. بهتر است تمام فصل های پایان نامه با یک مقدمه شروع شود، ولی لازم نیست کلمه ”مقدمه در ابتدای فصل تحت ”عنوان آن ذکر گردد. بند یا پاراگراف عبارت است از جمله یا مجموعۀ جمله هایی که فکر واحدی را بیان کند. بنابراین در هر پاراگراف تنها می توان یک ایده یا فکر را گنجانید. به نکات مربوط به نقطه گذاری توجه شود از جمله اینکه کاما و ویرگول باید به کلمه قبلی بچسبد و با کلمه بعدی فاصله داشته باشد. توجه کنید که نظم و ترتیب در ارائه مطالب نمایانگر تفکر شما در انجام پروژه است. جزئیات را دست کم نگیرید! چکیده چکیده شامل محتوای کلی پروژه و بیانگر هدف، روش و نتیجه کار است که به صورت فشرده حداکثر در ۳۰۰ تا ۴۰۰ کلمه و در یک صفحه ارائه می شود. چکیده می بایست حداکثر اطلاعات مندرج در پایان نامه را بدون ارائه هرگونه مرجعی به خواننده منتقل نماید. بهتر است از آوردن جملات لاتین، مخفف ها ، فرمول ها و اعداد در چکیده جلوگیری گردد. چکیده قبل از فهرست می آید و بنابراین اولین صفح های از پایا ننامه است که خواننده حداکثر توجه را به آن مبذول می دارد. لذا در نگارش آن می بایست دقت فراوان صورت پذیرد. فصل ۱- مقدمه مقدمه باید شامل تعریف مساله، تعریف موضوع پروژه، اهمیت موضوع، اهداف پروژه، تعاریف، و نحوه سازماندهی مطالب باشد. تعاریف باید ضروری, مختصر, مفید, صحیح, منظم باشد. اگر چه این فصل اولین فصل پایان نامه است ولی معمولا آخر از همه نوشته می شود. فصل ۲- معرفی محل انجام پروژه در این فصل کارخانه یا سازمان محل انجام پروژه معرفی می شود. معمولا اطلاعات کلی، ساختار سازمانی، محصولات یا خدمات، ماشین آلات و فرایندها متناسب با کاری که می خواهد انجام شود معرفی می شود. با توجه به موضوع پروژه، وضعیت سیستم موجود و نقاط قوت و ضعف آن تشریح شود. حتی الامکان از نمودارها و دیاگرامهای مورد استفاده در مهندسی صنایع استفاده شود. منابع مورد استفاده در ارائه اطلاعات مشخص شود. فصل ۳- معرفی موضوع در این فصل مطالب تئوری مرتبط با پروژه تشریح می گردد. اگر چه این فصل برگرفته از کتابها، پروژه ها و مقالات دیگران است ولی همه مطالب باید با ساختار و نگارش شما نوشته شود. مطالب دیگران چه به صورت نقل قول مستقیم و چه غیر مستقیم باید ارجاع داده شود. مطالب باید دارای سیر منطقی (flow) باشند. از پراکنده گویی, دوباره گویی, و این شاخه به آن شاخه پریدن پرهیز شود. به توازن بین مطالب توجه شود و از زیاده گویی پرهیز شود. در این فصل همچنین باید مراحل انجام پروژه را مشخص کنید. فصل ۴- تجزیه و تحلیل داده ها/ بکارگیری مدل ها در این فصل بر اساس مراحل پروژه که در فصل قبل تعیین شده است نحوه اجرای گام به گام مراحل و جزئیات آنها تشریح می گردد. اقدامات انجام شده باید کاملا روشن و نسبتا مفصل توضیح داده شود (معمولا این فصل یکی از حجیم ترین فصلهاست.) نحوه استفاده از تکنیکها، مدلها، فرمولها، و نرم افزارها و نتایج حاصل از آنها توضیح داده شود. هر جا لازم است به شکلها و جدولها اشاره شود. مطالب و نتایج مفصل و غیر اصلی به پیوستها منتقل شود. هدف از به کاربردن پیوست ها، درک بهتر موضوع پایا ننامه است که آوردن آنها در متن اصلی نوشته م یتواند ایجاد گسستگی نماید. پیوست ها معمولاً حاوی جدول های آماری، تصاویر، نقشه ها، فرم ها، یا اطلاعات مشابهی است که در متن اصلی به گونه ای به آنها اشاره شده است. فصل ۵- نتیجه گیری در این فصل نتایج اصلی حاصل از پروژه بیان می شود. به مهمترین نتایج و دستاوردها اشاره شود. در صورت وم با نتایج حاصل از کارهای قبلی یا مشابه مقایسه شود. بعد از ارائه نتایج، پیشنهادهای پروژه مطرح می شود. از کلی گویی در پیشنهادها پرهیز شود. پیشنهادها باید بر اساس نتایج بدست آمده باشد. پیشنهادهای اجرایی (کارهایی که باید در عمل انجام شود) از پیشنهادهای تئوریک (کارهای بعدی که می تواند برای سایر محققان پیشنهاد شود) جدا شود.
رمان کوری
یکی از کتاب هایی که از نمایشگاه کتاب امسال خریدم چاپ بیست و سوم رمان کوری اثری از نویسنده شهیر پرتقالی ژوزه ساراماگو با ترجمه خانم مینو مشیری بود. ژوزه ساراماگو در سال 1998 برنده جایزه نوبل ادبیات نیز شده است و بعد از آن بود که کتاب هایش از اقبال بیشتری در ایران برخوردار شد. ساراماگو رمان کوری را در سال 1995 منتشر کرده است. ساراماگو متولد سال 1922 در شمال لیسبون است و اولین کتابش را بنام کشور گناه در سال 1947 به چاپ رساند ولی عدم موفقیتش در جلب رضایت ناشران برای چاپ کتاب دومش باعث شد که رمان نویسی را کنار بگذارد تا اینکه در سال 1982 با کتاب بالتازار و بلموندا و ترجمه آن به انگلیسی در سال 1988 به شهرت رسید. در سال 1992 وزیر کشور پرتقال به علت آنچه نظرات ضد مذهبی وی خواند نام وی را از لیست نامزدهای جایزه ادبی اروپا حذف کرد. پس از آن وی به همراه همسر اسپانیا یی اش تا آخر عمر یعنی سال 2010 ساکن اسپانیا شد. آنچنان که در پشت کتاب رمان کوری با ترجمه مینو مشیری نوشته شده, این رمان مورد تحسین محافل مختلفی قرار گرفته است از جمله: آبزروز: یک رمان شگفت انگیز تایمز: یادآور آثار مارکز ایندپندنت: یک رمان جسورانه محمود دولت آبادی: یک رمان سهمگین دکتر عزت الله فولادوند- رومه همشهری: ترجمه کتاب خوب است و مشخص است که مترجم به زبان انگلیسی احاطه دارد. سبک ساراماگو بگونه ایست که شخصیت های داستانش را به نام ذکر نمی کند مثلا یکی را دکتر, یکی را زن دکتر, یکی دختری که عینک به چشم می زند, پیرمردی که چشم بند می بندد. همچنین به قول مترجم "نقطه گذاری متن ساراماگو متعارف نیست" و از علائم سجاوندی فقط نقطه و ویرگول را استفاده می کند و مثلا از علامت سوال یا گیومه مطلقاً استفاده نمی کند. گفتگوهای شخصیت های داستان را در جملاتی بسیار طولانی پشت سرهم می چیند و مشخص نمی کند که جمله متعلق به کدام شخصیت داستان است. کتاب را خواندم.کتاب کمی خسته کننده بود و جاهایی روایت داستان مبهم می شد و این ابهام معلوم نبود از اصل کتاب بوده است و یا از ترجمه. ولی روی هم رفته خوب بود. داستان از یک چهارراه شروع می شه که راننده ای ناگهان نابینا می شه. یک کوری سفید که انگار همه چیز مقابل دیدگان سفید شود. به چشم پزشک مراجعه می کند ولی معاینه پزشک هیچ مشکلی را مشخص نمی کند. فردا همسر مرد و دکتر هم نابینا می شوند. دولت چونکه این نوع کوری را مسری تشخیص می دهد تصمیم می گیرد که تمام بیماران را به یک آسایشگاه متروکه منتقل و قرنطینه کند. همسر دکتر هم خود را به کوری میزند تا همراه و کمک شوهرش باشد و به آسایشگاه می رود. به بیماران گفته می شود فقط خودشان داخل آسایشگاه هستند و در صورت بیماری و مشکلی برای هر یک از بیماران انتظار هیچ گونه کمکی را نباید داشته باشند و غذا هم هر روز پشت در برایشان قرار داده می شود. بعد از مدتها به علت آتش سوزی, آسایشگاه و تعدادی از بیماران می سوزند. دکتر و همسرش و مردی که اول کور شد و همسرش, پیرمرد چشم بند به چشم و دختر عینکی و پسرک لوچ از آتش سوزی جان سالم به در می برند و وقتی به بیرون می روند متوجه می شوند که همه کور شده اند. همه جا و همه کس غوطه ور در کثافت شده اند و قحطی و گرسنگی شدیدی حاکم شده است. در این بین فقط زن دکتر می بیند. در جایی زن دکتر جمله زیبایی می گوید:" تنها وضعیت وحشتناک تر از کوری این است که تنها فرد بینای جمع باشی" و در جایی دیگر می گوید: " به نوعی من هم کورم, کوری شما هم مرا کور کرده است, شاید اگر عده زیادی در بین ما قادر به دیدن بودند من هم بهتر می توانستم ببینم. من هرچه بیشتر می گذرد, کمتر می بینم, ولو اینکه بینایی ام را از دست ندهم, بیشتر و بیشتر کور می شوم چون کسی نیست که مرا ببیند" در نهایت افراد یک به یک بینا می شوند و مشخص هم نمی شود چرا زن دکتر کور نمی شود. هنگام خواندن داستان با خودم فکر می کردم چقدر بینایی انسان ها عامل مهمی است و چقدر جامعه ی نابینا مهوع و وحشتناک می تونه باشه و تا چه حد رذایل اخلاقی می تونه تنزل کنه. همانطوری که در مقدمه مترجم از قول نویسنده گفته میشه :" این کوری واقعی نیست. تمثیلی است. کور شدن عقل و فهم انسان است. ما انسان ها عقل داریم ولی عاقلانه رفتار نمی کنیم" و شاید برآیند کتاب در جمله آخر کتاب از زبان زن دکتر جاری می شه. جایی که می گه:" بنظرم ما کور نشدیم, ما کور هستیم, چشم داریم اما نمی بینیم, کورهایی که می توانیم ببینیم, اما نمی بینیم."
خرید کتاب هنر رندانه به تخم گرفتن
sizdahom.comهنر رندانه به تخم گرفتن، مارک منسن، ارشاد نیکخواه عنوانی که مترجم برای کتاب انتخاب کرده خیلی رندانه هستش و همین عنوان باعث تحریک کنجکاوی مخاطب برای خوندن کتاب میشه. در عین حال دقیقا معادل عنوان انگلیسی کتاب هستش.انتخابی که باعث شده مترجم بخاطر فرار از سانسور و رعایت امانت در ترجمه بی خیال گرفتن مجوز و چاپ رسمی اون بشه و به نوعی پی خیلی چیزها رو به تنش بماله،اونم توی کشوری که سانسور و ممیزی مشهود و آشکار هستش، شاید به همین دلیل هم هستش که قیمت نسبتا بالاتری نسبت به ترجمه های دیگه همین کتاب داره. اما مترجم چقدر در کارش موفق بوده ؟!چقدر به متن اصلی وفادار بوده؟ صادقانه بخوام بگم به عنوان کسی که اولین تجربه ی ترجمه ش بوده کار شسته رفته ای رو دیدم که ترجمه ی روانش به زبون عامی باعث دلنشینی و حتی سریع خوندن کتاب شد.قطعا هر کتاب دیگه ای رو با همچین ترجمه ای نمیشه خوند اما کتابی که متن اصلیش همین قلم و نگارش رو داره باید ترجمه ای شبیه به خودش رو داشته باشه. با مقایسه متن اصلی کتاب با ترجمه های دیگه و این ترجمه، میتونم بگم صادقترین و نزدیک ترین ترجمه ای بوده که ازش خوندم، کلمات بدون ترس از قضاوت خواننده دقیقا همونطوری که هست ترجمه شده و این نشون از بی پروایی نویسنده و احتمالا به تخم گرفتن قوانین سانسور دست و پاگیر هستش. چند اشکال کوچیک نگارشی و حروف چینی در کتاب هستش که برای کسی که تقریبا همه ی کارهای کتاب رو خودش انجام داده و تجربه ی اولش هست کاملا طبیعی هستش، اما این اشکالات باعث آسیب زدن به ساختار کلی ترجمه و کتاب نشده. اما کتاب دقیقا چه چیزی رو میخواد به مخاطب بگه؟چطوری میتونه به مخاطب کمک کنه؟ در یک کلام چطوری زندگی بهتری داشته باشیم؟ ابدا نباید این کتاب رو با کتاب های خودیاری و روانشانسی زرد مقایسه کرد، کتابهایی چرت و پرتی که دائما به مخاطب میگن همه چی خوبه و همیشه مثبت فکر کنید و از درد و رنج فرار کنید و . نویسنده با استفاده از چندین سرفصل راه حل های خودشو برای داشتن زندگی بهتر ارائه میده. مسئولیت پذیری، نبودن قطعیت، خاص نبودن، نبود استثنا، پذیرش و پایداری مقابل درد، اقدام کردن در هر شرایطی، انتخاب کیفیت بهجای کمیت و حتمی بودن مرگ ارزش هایی که در کتاب مطرح میشه صداقت، مسئولیت، کنجکاوی و بخشش,خلاقیت،تعهد، پذیرش هستش. چیزهایی که آنی نیستن و برای خودمون و اطرافیان نتایج مثبت تری رو هم به بار میارن برای داشتن زندگی بهتر باید صادقانه با ترس ها، انتظارات و مشکلاتمون رو برو بشیم.همون چیزی که در روانشناسی نوین از اون به عنوان اکت اسم میبرند.درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد ما نه قدرت کافی و نه فرصت این رو داریم که به همه ی چیزهای اطرافمون اهمیت بدیم. پس برای اینکه بتونیم از زمان و انرژیمون بهترین استفاده رو ببریم باید خیلی از اتفاقات حاشیه ای و غیر ضروری زندگی رو به تخم بگیریم و ازش بگذریم و انرژیمون رو بزاریم روی اتفاقاتی که نقش کلیدی و اساسی و واقعی در زندگیمون دارن. تلاش نکن یا خیلی عامیانه خودت رو به آب و آتیش نزن و برای هر چیزی تره خُرد sizdahom.com چیزی که خیلی جالب توجه هستش استفاده نویسنده از همون فلسفه ی نیچه برای زندگی کردنه. اینکه ما چه بخوایم و چه نخوایم زندگی رنج و درد داره و این ماییم که باید انتخاب کنیم کدوم درد باعث رشد و پیشرفت ما میشه و کدوم درد فقط باعث بردن ما به حاشیه و به تخم گرفتن ماهیت زندگی میشه.اساسا اگر رنج و مشکلات وجود نداشته باشن، پیشرفتی هم در کار نیست.خود شناسی مثل یک پیاز میمونه که با هر بار پوست کندن و نزدیک شدن به لایه های درونی باعث رنج و در اومدن اشکمون میشه اما ارزشش رو داره نکته ی بعدی در مورد مسئولیت پذیری هستش.هراتفاقی که در زندگی برای ما میوفته مسئولیتش با خودمون هستش، حتی اگر خودمون در بوجود اومدنش مقصر نباشیم بازم مسئولیت مواجه باهاش به عهده ی خودمونه، خودمحق بینی و این تفکر که ما استثنا هستیم عامل اصلی قدم برنداشتن برای حل مشکلات و در خیلی موارد عامل اصلی بوجود اومدنشون هستش انتقاد تیز و هوشمندانه نویسنده از نظام سرمایه داری و مصرف گرایی قابل تحسینه همیشه توی جامعه و شبکه های اجتماعی به ما القا میشه که خوشحالتر باش، بهتر از بقیه باش،پولدارتر باش،محبوبتر باش، همیشه تاکید به بیشترین، مصرف کردن بیشتر و اهمیت دادن بیشتر. تایید کردن دیگران و پذیرش همه چی و محبوب بودن و تایید گرفتن به هر قیمتی در حالی که کلید زندگی بهتر در اهمیت دادن به چیزهای کمتر و فو کردن روی همونا هستش.نکته ی نهایی در رسیدن به شادکامی و خوشبختی و داشتن زندگی بهتر، پذیرش واقعیت مرگ هستش. اگر طبق فلسفه ی شرقی و بودیسم که نویسنده از اون استفاده کرده جلو بریم و با خودمون به فانی بودن زندگی و واقعیت مرگ فکر کنیم، باعث میشه سریع تر با ترس هامون مواجه بشیم، به چیزای کم اهمیت توجه نکنیم و سعی کنیم بهتر و مفید تر واقع بشیم. پیشنهاد میکنم حتما بخرید این کتاب رو،،،،،،،اگر قصد خرید داشتخرید از وب سایت sizdahom.com ین به وبسایت sizdahomمراجعه کنید منبع:وبسایت ویرگول
هالی چطور به اینجا رسید؟
از اولش بگویم؟ یعنی اولِ اولاش؟ خب از آنجایی شروع شد که با پدیدهای تحتِ عنوانِ وبلاگ» آشنا شدم. هفتسال پیش بود. تازه به آن کامپیوترِ زوار در رفته اینترنتِ ۱۲۸Kb وصل کرده بودیم. یک حساب در میهنبلاگ باز کرده بودم و بعد از مدتِ کوتاهی تبدیل شدم به رباتی که همۀ مطالبِ مذهبی و عرفانیِ وب را از اقصا نقاطِ اینترنت در آن وبلاگ کپی میکرد. خوشبختانه حالا همه قبول داریم که کپیکردن، وبلاگنویسی نیست. و البته بعدِ مدتِ کوتاهی شروع کردم به برنامهنویس شدن! پس بهتر است برویم چند سال جلوتر. (با صدای دورِ تندِ نوارکاست لطفا!) نقاشی با آبرنگ فکر میکنم هیچوقت نتوانم حرف از وبلاگنویسیام بزنم و حرفی از توئیتر نیاورم! آخر همهچیز از توئیتر شروع شد. وقتی آدم به تکتکِ کلماتی که در یک محدودیتِ ۱۴۰ کاراکتری مینویسد، اهمیت بدهد، آنوقت جملات هم قدرِ یک دنیا حرف دارند برای گفتن. من از همانجا عاشقِ کلمات شدم. سه سال پیش بود. یک روز که مثلِ همیشه ـ مثلا ـ برای جهادِ دینی-فرهنگی آن اطراف آفتابی شده بودم، یکی از کاربرانِ خوشذوق و طنزپردازِ تکِ توئیتر، تمامِ هوش و حواسم را به خودش جلب کرد. یک توئیت بیشتر ازش نخواندم و اسیرش شدم. اسیرِ خودش نه ها، اسیرِ کلماتش. خودش بهاشتباه فکر میکرد من اسیرِ خودش شدهام و مدام به من میگفت پسرجان، من مرید نمیخواهم؛ برو جای دیگری دنبالِ مرادت باش. اما این حرفها توی گوشم نمیرفت. سخت درگیرش شده بودم. تاجایی که به من میگفت بچهپررو. ولی خب ارادت داشتم خدمتاش. ازش میپرسیدم که این چیست که کلماتِ شما دارد؟ آخر کلماتتان بهطورِ وحشتناکی خوب است!» اما او همهچیز را انکار میکرد و میافتاد به قهقرای فروتنی. الفابنقاف را میگویم. بعد من شروع کردم به تقلیدکردن از او. اوایل کارم افتضاح بود واقعاً. مثلِ اینکه برای اولینبار آبرنگ را داده باشی دستِ یک کودک. توئیتهایم مضحک بود و جالب اینکه همۀ آن توئیتها را هم با کلی شوقوذوق به جناباش نشان میدادم که بهبه و چهچه کند برایم؛ اما حرفهایی میزد که آدم بیزار میشد از آنهمۀ هیجانِ خودش و مضحکهای که راه انداخته بود! و خودمانیم، واقعا مضحک بود. باری. پیشتر که رفتم، انگار رازی که در کلماتش بود را فهمیدم. بیباکانه کلمات را پخش میکردم روی بومِ ۱۴۰ کاراکتریِ توئیتر و تصاویرِ خیلی زیبایی با آنها میساختم. (لااقل خودم که خیلی ازشان لذت میبردم.) کمکم سبکِ خودم دستم آمده بود. داستانک مینوشتم؛ یا شاید هم شبهِ داستانک! آمیختهای از تصویرپردازی و ماجراها و افکاری مبهم، و خب، جذاب! لااقل فقط برای خودم جذاب! آخر میدانی، لذتبردن از نوشتن و بازی با کلمات، درست همان چیزی بود که همیشه دنبالش بودم. حقیقتاً نمیخواهم خستهتان کنم. شاید بپرسید این حرفها کجایش دربارۀ وبلاگنویسی بود؟ چیزی نمانده؛ تقریباً رسیدهایم. بله. آن وقتها که تشنۀ خوردنِ متنهای پخته و لذیذ بودم، وسوسه شدم که سراغِ خواندنِ اولین رمانِ عمرم هم بروم. همین سهسال پیش بود تقریباً. هیچ تصوری از رمان نداشتم و دروغ چرا، خواندنش را حتّی وقتتلفکردن میدیدم متأسفانه. پیشنهاداتِ زیادی دریافت کردم، و عقایدِ یک دلقک» اولین رمانی بود که میخواندم. فکر میکنم دو روز هم طول نکشید که تمامش کردم. خواندنِ آن رمان برایم تجربهای شگفتانگیز بود؛ شــگــفــت انــگیــــــــز! انگار که با خواندنِ آخرین کلمۀ آن رمان، فهمیدم معنای زندگیام چیست! یکجورهایی میدانستم رمانی که خواندم بهترین کتابِ زندگیام نبود، اما یقین داشتم که خواندنِ آن رمان، بهترین اتفاقِ زندگیام بود. (البته، تا همان لحظه فقط! بالاخره آدمی هیچ خبری از بهترین اتفاقهای بعدیِ زندگیاش ندارد.) فکر میکردم سرنوشتم با کتاب و رمان گره خورده است ـ آخر آن وقتها به سرنوشت» اعتقاد داشتم. وقتی خواندنِ آن رمان تمام شد فهمیدم نویسندگی دقیقاً همان چیزی است که میتواند معنایی به زندگیام بدهد. هالی هِیمِنه درست از همانجایی متولد شد که کلمات شروع کردند به تغییرِ من. بعد از خواندنِ آن رمان، با ولعی شدید افتاده بودم به جانِ دنیای رمانها. از هتل تا خانۀ ویلایی راستش دیگر هیچ مجالی برای رشدکردن در توئیتر نمیدیدم. مدام احساسِ نیمهکارگی میکردم. آن محدودیتِ ۱۴۰ (که بعدها شد ۲۸۰) کاراکتری واقعاً آدمی را محدود و در سطح نگه میداشت. و البته باید بگویم که آنجا، یک شبکۀ اجتماعی بود. و البته من رابطۀ خوبی با شبکههای اجتماعی ندارم؛ احساس میکنم شبکههای اجتماعی شخصیتِ آدمی را مضمحل میکنند. هرکار بکنی، باز هم درگیرِ بهبه و چهچهِ دیگرانی، و آنها شدیداً رویَت تاثیر میگذارند. آخر فلسفۀ وجودیِ آنها این است. همین موضوع باعث شد از توئیتر فاصله بگیرم. مدتِ خیلی کوتاهی پستهایی در ویرگول نوشتم ـ در یک میکروبلاگ. احساسِ شیرینی بود اینکه کسانی هستند که نوشتههای بلندت را میخوانند. اما بعداً دیدم میکروبلاگ هم هویتی شبیه به شبکههای اجتماعی دارد و حضور و نگاهِ کاربران برایم سنگین شده بود. و البته حسِ آن را داشت که انگار آدم بخواهد در هتل زندگی کند! احساسِ آزادیِ عملِ کافی را نداشتم. بعدش آمدم سراغِ بیان. اینجا آدم راحت است، انگار که خانۀ خودش است؛ حتی اگر استیجاری باشد. هالی هیمنه بله، بالاخره رسیدیم!اینجا از همان ابتدا هالی هیمنه نبود. دو-تایی اسم عوض کرد تا رسیدم به هالی هیمنه. یک روز هم هوسِ قالبِ اختصاصی به سرم زد. دست به کد شدم و نتیجه شد همینی که میبینید. بعد از آن نوشتن در اینجا حسِ بهتری برایم داشت. حرف از نوشتن شد، بهتر است بگویم همیشه برای وبلاگم احترامِ خاصی قائل بودهام. اینجا تنها نوشتههایی منتشر میشود که از نوشتنشان لذت برده باشم. پارادوکسِ جالبیست؛ نوشتن در وبلاگ همیشه برایم سخت بوده، چون تنها نوشتههایی را منتشر میکردم که از نوشتنشان لذت برده باشم؛ و البته نوشتن در اینجا آسان است، چون با لذت در اینجا مینویسم. و این موضوع باعث میشود همین پستی که در حالِ خواندنش هستید پس از دو مرتبه تلاشِ ناموفق، نوشته شود. این همان فاصلۀ آدمی با کلماتش است که گاهی باعث میشود دریابی که چقدر با خودت غریبهای. حتی اگر همیشه از خود و زندگیات بنویسی. پرحرفیِ یک: نزدیکِ دو هفته بود که این پست توی پیشنویسهایم خاک میخورد. یک کلمه هم نمیتوانستم بیشتر از این به آن اضافه کنم. و خب فکر کردم بهتر است با کمی پرحرفی سر و بَرش را هم بیاورم. پرحرفیِ دو: نوشتن برایم بهطورِ عجیبی سخت شده است. عدمِ انگیزه برای نوشتن و نداشتنِ رضایتِ کافی از نوشتهها، نتیجهاش این شده است که ماهی یکی-دوتا پست بیشتر ننویسم. هیچوقت میلی نداشتهام به اینکه آرشیوِ یک وبلاگم را رها کنم و در جایی دیگر، شروع به نوشتن کنم؛ دوست دارم بیشتر بنویسم، برای همین شاید برای مدتی قیدِ داشتنِ انگیزه و رضایتِ کافی را زدم، و اینجا فقط نوشتم و منتشر کردم. پرحرفیِ سه: داستاننویسی و رویای نویسندگی؟ نه متأسفانه، فعلاً سرم شلوغ است! حالا بعداً دربارهاش بیشتر میگویم. فعلاً یکطورهایی افتادهام در جریانِ خروشانِ زندگی. پرحرفیِ چهار: بله حالا واقعاً کار میکنم. روزی دو ساااااعت! (بعضی روزها هم چهااااار ساعت!!) فقط خواستم به فشارِ بیشتری عادت کنم. بالاخره آدم نیاز دارد قویتر شود؛ زندگی سخت است. بله صبحِ اولِ صبح میروم دفتر؛ مینشینم پشتِ میز. فکر میکنم به شرایطِ جدید عادت کردهام. و میشود گفت این خوب است. (اما نه به اندازۀ کافی، خوب.) پینوشت: این پست را به دعوتِ خانمِ حورا رضایی نوشتم؛ ذیلِ همان چالشِ داستانِ من و وبلاگنویسی.
آیا نوشتن کافیست؟
تلنگری بر اوضاع وب و محتوای فارسی و توصیههایی برای بهتر کردن آن [از طرف یک millennial] واقعیتش برای منِ بیست و اندی ساله، وبلاگنویسی تغییری بزرگ» در زندگی روزمرهام نبود. در زمانی که من این مسیر را آغاز کردم (یعنی حول و هوش 14 15 سالگیام) وبلاگ چیزی لوس و غیر جدی بود که بچه باحالها» که میخواستند پزِ طراحِ سایت بودن» یا وبمستر بودن» بدهند، میساختند. یک نگاه کوتاه به آخرین وبلاگهای بروز شده در بلاگفا یا میهنبلاگ برای دانستن محتوای آخرین آهنگهای عاشقانه (که از قضا به قول خارجیها خیلی هم cheesy بودند) و آخرین پیامکهای عاشقانه برای آنهایی که میخواستند ادای شکست عشقی را در بیاورند، کافی بود. با آن اسکریپتهای جاوااسکریپتی مزخرف که لذت وبلاگگردی را به صفر مطلق میرساند. اما با گذر زمان و ورود ما به دههی نود، به ناگهان دیدیم که وبلاگنویسی صرفا کپیکردن استاتوسهای فیسبوکی و گذاشتن meme (که البته ما آن موقع به آنها میگفتیم ترول) نبود. وبلاگ ناگهان نشاندهندهی هویت و طرز فکر نویسندهاش بود. وبلاگنویسی دیگر چیزی لوس و cheesy نبود، بلکه نویسنده در پس ذهنش به دنبال چیزی بزرگتر بود. چیزی مثل یاددادن، یادگرفتن، بحثکردن و اندیشه. پس از کنکور و ورود من به دانشگاه، طرز فکر من نسبت به وبلاگ و وبلاگنویسی تغییر کرد و شدم چیزی که الآن میبینید. پس از آن نه تنها در وبلاگ، که در نشریات و جاهای مختلف هم شروع به نوشتن کردم. متنی که در ادامه میخوانید تلاشیست برای پاسخدادن به یک سوال، آیا نوشتن کافیست؟» پیشاپیش بابت کلیگوییهای پیش آمده عذرخواهی میکنم. ذهن من هنگام نوشتن این پست ایرانیان را با جامعهی غربی مقایسه میکرد و درست یا غلط، قیاس بین میانگینِ ما و میانگینِ آنها صورت گرفته. نمونهی یک پست وبلاگی در سال 92. لطفا به سطحی بودن دیدگاهها و تعداد نظرات دقت کنید! (این پست درست در دورهی پس از انتخاب شدن نوشته شده بود که همه در فاز وای ما چقد خوشبختیم الآن!» قرار داشتیم.) تاثیرگذاری وبلاگها برای چه مینویسیم؟ .اگر میخواستم برای خودم بنویسم، استفاده از نرمافزاری مثل notepad برای این کار کافی بود، نیازی به اینترنت و اینها هم نبود، قضاوتی هم نبود ولی اثری هم نبود. برای اثرگذاری مینویسم.» (متنی که در بخش معرفی وبلاگم گذاشتهام.) همهی ما در ناخودآگاهمان میدانیم که دلیل نوشتنِ ما، پیدا کردن انسانهای جدید، کمک کردن به آنها یا کمک گرفتن از آنهاست. یا این که صرفا به دنبال این هستیم که کسی مخاطبمان باشد تا احساس تنهایی نکنیم. آیا هدف بزرگتری پشت این قضیه نهفته شده؟ چرا ما وبلاگنویس مستمر کم داریم؟ ضعف محتوایی وبِ فارسی با وجود افزایش دسترسی فارسی زبانان به اینترنت و اتصال افراد با تخصصهای مختلف به آن، ما به لحاظ محتوایی در فقرِ شدید» به سر میبریم. اما از طرف دیگر شاهدیم که وب انگلیسی روز به روز غنیتر و پربارتر میشود ولی برای ما آب از آب تکان نمیخورد. چه شد که غنای محتوای ما از محتوای سایتهای تفریحی و مذهبی فراتر نرفت؟ چرا هر دانشجو یا تکنسین ایرانی برای پیداکردن جوابهایش به سادهترین سوالات ممکن باید از محتوای انگلیسی استفاده کند؟ چرا شرکتها و استارتاپهای ایرانی و فارسی زبان، بازاریابی محتوایی نمیکنند؟ چرا بخش عمدهای از محتوای وب فارسی اخبار» است و نه تحلیل و بررسی و نقد؟ آیا ما به عنوان نویسنده، مخاطب هم هستیم؟ آیا من و شما (بله، خودم هم طرف حساب این بخش از نوشته هستم!) به همان اندازهای که مینویسیم، میخوانیم؟ آیا موقع نوشتن، خودمان مخاطبِ نوشتههایمان هستیم؟! آیا ما مطالعهی کافی داریم؟ این مجموعه سوالات و سوالات دیگر، نشانگر یک چیز است، آن هم این واقعیت است که نوشتنِ ما هرگز کافی نبوده و نخواهد بود. البته مادامی که ریشهی مشکلات را نشناخته باشیم. ادامهی این متن نظرات شخصی و توصیههای من برای التیام این دردِ محتوای فارسیست. تلاشی برای بررسی ریشهی مشکلات ترس و تنفر ما از زنگ انشاء و مدرسه بدون شک مشکل فعلی ما از جایی آغاز شد که ننوشتیم و نوشتن متنفر شدیم. هیچکداممان موقعی که مجبورمان میکردند تا بنویسیم و نوشتههایمان را جلوی سی نفر غریبهی آشنای دیگر بخوانیم، حس خوبی نداشتیم. به هیچکداممان اهمیت این نوشتنها را نگفتند و ما ماندیم و تنفری که ریشه دوانده. مرد سی سالهای که امروز از خواندن متن بلندتر از 5 سطر اجتناب میکند، همان نوجوان چهاردهساله ایست که به زور کتک مجبورش کردیم بنویسد که میخواهد در آینده چهکاره شود. آیا میتوان از چنین فردی انتظار نوشتن و اشتراکگذاری تجربیاتش را داشت؟ حال سختی تغییر دادن این مرد را شما تصور کنید. راهحل چنین معضلی به نوشداروی بعد مرگ سهراب میماند. معضلاتی از چنین دست را شما میتوانید در پایین بودن آمار مطالعه، خالی بودن سالنهای تئاتر و از طرف دیگر بالابودن رسانهها و جریانات زرد نیز پی بگیرید! بسته بودن فعالیتها همهی ما هنگام شروع به نوشتن، انتظار داریم که دیگران پستهای ما را شخم بزنند و هر پستمان بالای 100 کامنت و لایک بگیرد و التماسمان را کنند تا بیشتر بنویسیم. اما واقعیت تلخ اینجاست که با توجه به مشکلات زیرساختی فرهنگی و بالابودن بیش از حد اندازهی آمار مطالعهی ایرانیان (!)، چنین چیزی ممکن نیست. فراموش نکنید که شما در وهلهی اول باید مخاطب باشید، نه نویسنده! شما اگر میخواهید لایک یا کامنت بگیرید، باید لایک کنید و کامنت بدهید! دُگم بودن و عدم ارتباط موثر در قرن بیست و یک، بیسواد یعنی کسی که نمیتواند دانستههای جدید را یاد بگیرد. ما بنا به دلایل مختلف علاقهای به شنیدن نظرات دیگران نداریم. از طرف دیگر مواقعی هم که با هم به چالش برمیخوریم، حرف زدنمان را بلد نیستیم و به فحاشی روی میآوریم. آرایشگر، تعمیرکار ماشین و برنامهنویسی را تصور کنید که دانستههای خود را منتشر میکنند و دانستههای دیگر همصنفانشان را میخوانند. چرا تصور چنین چیزی برای دو مورد اول (یعنی آرایشگر و تعمیرکار ماشین) خیلی سختتر از تصور همان چیز برای یک برنامهنویس است؟ نداشتن دورنمای ذهنی و گم شدن ولی با این حال، هستند کسانی که شروع به نوشتن میکنند ولی پس از گذشت یک ماه، شش ماه یا حتی یک سال، به یک باره نوشتن را رها میکنند. اتفاقی که شاید برای شما هم افتاده باشد. حس میکنم دلیل این قضیه از دست دادن دورنمای ذهنی باشد؛ بگذارید با یک مثال به این قضیه بپردازیم. شما وقتی میخواهید شروع به نوشتن کنید، به احتمال خیلی قوی هیچ تصوری از این که چرا میخواهید بنویسید ندارید. یا این که هدفتان را فراموش میکنید و پس از مدتی به خودتان میآیید و میپرسید که من چرا مینویسم؟!» و در آن موقعیت پیدا کردن پاسخی منطقی برای این پرسش خیلی سخت و مبهم به نظر میرسد، پس شما نوشتن را رها میکنید. آمار پایین و نگرفتن بازخورد این فرایند را تسریع میکند. چند توصیه برای بهتر شدن در کل در پسِ این بندها (ی گاها گنگ)، این توصیهها را (در وهلهی اول برای خودم و بعد برای شما) دارم: سعی کنیم قبل از شروع به نوشتن، انتظارات خودمان را (از خودمان) مشخص کنیم. بدانیم که هدفمان از نوشتن چیست؟ صرفا میخواهیم خودی نشان دهیم و پز بدهیم که من هم آره!» یا این که میخواهیم تجربیات خود را با دیگران به اشتراک بگذاریم و با گرفتنِ بازخورد، خودمان را پله پله بهتر کنیم؟ آیا جامعهی هدف مشخصی داریم؟ آیا نوشتن چیزی به ارزشهای ما اضافه میکند؟ چگونه میتوانیم مخاطب را به سمت نوشتههای خود جذب کنیم؟ آیا محتوای ما مشکلی را از جامعهی هدفش برطرف میکند؟ مخاطب احتمالی ما چرا باید پستِ ما را تا انتها بخواند؟ آیا از عکس و سایر فرمهای جذاب محتوا استفاده میکنیم؟ ارتباط برقرار کردن با سایر نویسندگان و وبلاگنویسان و حمایت از کارهای درجه یک سایرین. خوشبختانه سرویسهای نوشتاری امروزی (از جمله ویرگول) در این زمینه قدرتمندند و فرایند ارتباط و شبکهسازی را تسریع میکنند. فراموش نکنید که برای مخاطب گرفتن، باید مخاطب آثار دیگران باشید. نظر بدهید و بازخورد بگیرید. آداب سخن گفتن را یاد بگیرید. در رابطه با مفهوم مغالطه» و راههای بحث منطقی هم تحقیق کنید. فرم نوشتن استاندارد را یاد بگیرید. کیبورد استاندارد فارسی را فعال کنید و اهمیت ه کسره» و نیمفاصله» را فراموش نکنید. بهترین تمرین برای بهتر شدن در نوشتن، نوشتن است. آداب معاشرت محترمانه و آداب سخن را فراموش نکنید. در رابطه با طریقهی ارتباطات موثر نیز مطالعه داشته باشید. (به قول خارجیها last but not least) مطالعه داشته باشید. حتی یک ثانیه مطالعهی شما گامیست بزرگ در مسیر اصلاحات فرهنگی ایران. به دانستههای فعلی خود شک کنیم و فرض را بر این بگذاریم که ما اشتباه میکنیم» و دائم در حال بهبود خودمان باشیم. فراموش نکنیم که نوشتههای ما، باید دیگران را نیز به سمت نوشتن سوق دهد. ما روزهای خوب فردا را به نسلهای آینده بدهکاریم. به امید روزهای خوب برای محتوای فارسی در شبکهی وب.
راهنمای جامع خودکشی نکردن
در ویرگول بخوانید.» یکی از مطالب جنجالی وبلاگم که در سالگی نوشتم، مطلبی بود تحت عنوان چی شد خودکشی نکردم.» . نکتهای که متوجه میشوید آن است که هیچ استدلال منطقیای پشت خودکشی نکردن نبود و برعکس، زندگی کردن احمقانه به نظر میرسید! و در نهایت من میماندم و افرادی که در بخش نظرات، ایمیل، تلگرام و. با من در تماس بودند و راجب خودکشی کردن با من صحبت میکردند. همین جرقهای شد برای نوشتن این مطلب. 4 سال از خودکشی نکردن من گذشته، درست چهار سال. در این چهارسال چیزهای بسیاری را دیدم، کتابها و مقالات بسیاری خواندم و آنچه که میخوانید (علیرغم طولانی بودن) خلاصهای از اینهاست. چیزی هم که خیلی دوست دارم بدانید، این است که سعی شده در این مطلب از خرافات و مزخرفات (مثل قانون جذب و.) دور باشیم و بر اساس منطق جلو برویم. علتالعلل و معنا»در زندگی که چی بشه؟. تهش میریم زیر یه وجب خاک» این افریت لعنتی، این افیون ویرانگر، علت. چرا هستیم؟ کجا میرویم؟ اصلاً آیا هستیم؟ آیا منشاء ما خالقی آگاه است؟ آیا همهی ما حاصل یک شبیهسازی کامپیوتری برای موجوداتی در ابعاد بالاتریم؟ علتالعلل چیست؟! من زیاد دنبال پاسخ این سوال رفتم، فلاسفه و دانشمندان بسیاری هم رفتند ولی راه به جایی نبردند. بعید بدانم شما هم راه به جایی ببرید. ما چگونگی به وجود آمدنمان را میدانیم ولی چراییِ آن را خیر. ،(توجه داشته باشید که علم به چگونه» پاسخ میدهد نه چرا») چیز مسخرهای به نظر میرسد؛ این که منشاء چیزها هنوز هم برای ما مبهم است، این که هنوز هم در تکاپوی رسیدن به این پاسخیم و احتمالاً هم هیچگاه به پاسخ این سوال دست نمییابیم. راستش را بخواهید من دیگر به دنبال پاسخ این سوال نیستم و برای من مهم نیست. عوضش سعی کردم از منظر دیگری به ماجرا نگاه کنم. سعی کردم به جای آنکه دنبال علتالعلل باشم، سراغ معنا بروم. ویکتور فرانکل، روانشناس و عصبشناس اتریشی، از قربانیان فاجعهی هولوکاست بود و بخشهایی از جنگ جهانی دوم را در اردوگاههای کار اجباری سپری کرد. او بعدها پس از آزادی در کتابی تحت عنوان انسان در جستوجوی معنا گفت که در آنروزها افرادی که به لحاظ جسمی ضعیف یا بیمار بودند نمیمُردند، بلکه آنهایی میمردند که معنایی برای زندگی کردن نداشتند. آیا شما در زندگیتان معنایی دارید؟ بگذارید با نقلقولی از کتاب منظور خودم را بهتر منتقل کنم. در نهایت، انسان نباید بپرسد که معنای زندگی چیست، بلکه باید متوجه شود که این او» است که این پرسش برایش مطرح میشود. به عبارت بهتر، هر انسانی توسط زندگی مورد پرسش واقع میشود؛ و تنها راه پاسخ دادن به زندگی، پاسخ دادن به زندگی خودش است؛ برای زندگیای که میتواند در قبال آن مسئولیت پذیر باشد. سعی کنید برای زندگی خودتان معنا داشته باشید؛ معنا زندگی شما را شکل میدهد. تفاوت معنا با علتالعلل این است که شما در انتخاب آن آزادید. این معنا برای عدهای پول، برای عدهای کار کردن در خیریه، برای عدهای قدرت و . است. سعی کنید معنا داشته باشید. برای درک بهتر این مسئله هم کتاب انسان در جستوجوی معنا را بخوانید. توجه داشته باشید که معنا، هدف نیست؛ بلکه چارچوبی است که شما در آن به سمت اهدافتان حرکت میکنید. شما شاید جواب خیلی از پرسشها را ندانید، ولی در قبال داشتن معنا در زندگیتان مسئولید. پس از مرگتان، این معنای زندگی شماست که میماند. خوب، بد، تفکر زائد یک سوال، آیا زندگی زیباست؟ چپ چپ نگاه نکنید، سوال کاملاً جدیست. آیا زندگی زیباست؟ یا زشت است؟ بگذارید پرسش دیگری را مطرح کنم؛ آیا زندگی خوب است؟ آیا شما در زندگیتان روزهای خوب و بد دارید؟ اگر پاسخ مثبت است چه روزهایی خوب و چه روزهایی بدند؟ آیا شما خودتان را زیبا میپندارید؟ یا این که حس میکنید زشتید؟ آیا شما قوی هستید یا ضعیف؟ شما در ذهنتان از خودتان چه تصوراتی دارید؟ اگر شما برای هرکدام از سوالهای بالا پاسخ دارید، در هر حالت پاسختان اشتباه است! خوب، بد، زشت، زیبا، عادلانه، ناعادلانه، قوی، ضعیف، بالا، پایین و کلی صفت دیگر، همه مفاهیمی هستند که در تنها در ذهن ما وجود دارند و وجود خارجی ندارند! (راه تشخیص چیزهایی ذهنی از چیزهای حقیقی خیلی ساده است، ما برای بسیاری از مفاهیم ذهنی، مخالف داریم. مثل مواردی که در بالا آورده شدند.) و بدتر از همهی اینها هم این است که ما از این مفاهیم ناقص برای خودمان هویت میسازیم! هویت فکری! در طول زمان این هویت در ما تثبیت میشود و ما تبدیل میشویم به موجودی که اینها را پذیرفته، بی آن که دلیل منطقی برای این قضیه داشته باشد. آنچه که در این سه بند آورده شده خلاصهای بود از کتاب تفکر زائد نوشتهی محمدجعفر مصفّا. بگذارید با یک مثال توضیح بهتر متوجه شویم. دو سناریوی جداگانه را در ذهنتان در نظر بگیرید. در هر دوی این سناریوها یک پسر وجود دارد که با عروسکِ دخترانهی باربی بازی میکند. در یکی از این سناریوها والدین آن پسر بچه با او کاری ندارند ولی در سناریوی دوم والدین آن کودک به او سرکوفت میزنند و القاب ضعیف و نازی را به او نسبت میدهند. پسری که در سناریوی اول دیدیم شاید خروجی خاصی نداشته باشد ولی پسرِ سناریوی دوم تبدیل خواهد شد به فردی که اعتماد به نفس ندارد و در جمعهای دوستانهاش احساس امنیت نخواهد داشت. او همواره احساس عجیب بودن خواهد کرد و مقصر این قضیه پدر و مادر و اطرافیان آن پسر هستند. متوجه نکتهی ماجرا شدید؟ خیلی از القاب و صفاتی که ما برای دیگران و خودمان متصور میشویم وجود خارجی ندارند، بلکه توهماتی هستند در ذهن ما. ما آموختهایم که از این القاب و صفات کذایی برای خودمان هویت بسازیم. هیچکس زشت نیست چون زیبایی مفهوم فیزیکی ندارد. هیچکس ضعیف نیست چون قوی بودن معنای عینی و فیزیکی ندارد. همه چیز نسبیست. اینها شما نیستید، بلکه چیزهایی هستند که محیط اطراف شما به شما تلقین کرده. به عبارت بهتر شما میتوانید خلافِ آنچیزهایی باشید که دیگران به شما نسبت میدهند؛ تنها کافیست که هویت فکری خودتان را بشکنید. کتاب تفکر زائد کمکْحال شما در این مسیر خواهد بود. سروتونین، اوکتوپامین و حسِ تلخِ لوزِر بودن حتما تا حالا با افرادی که بمب اعتماد به نفس هستند مواجه شدهاید. افرادی که وقتی وارد اتاق میشوند، همراهشان حسی از قدرت وارد اتاق میشود. هنگامی که حرف میزنند، زمین به لرزه در میآید و شما هم در طرف مقابل آنها؛ حسِ تلخِ لوزِر (Looser) بودن. شما به این قضیه عادت میکنید. این حس تلخ در شما تثبیت میشود؛ شما یک لوزر هستید.» خب، این واقعیت ندارد و شما یک لوزر نیستید. همهی این حسها منشائی هورمونی در بدنتان دارند؛ درست چیزی شبیه عشق. آنطور که جردن پیترسن در فصل اول کتاب 12 قانون برای زندگی: پادزهری برای بینظمی میگوید، دو هورمون سروتونین و اوکتوپامین مسئول این قضیه هستند. شما هنگامی که احساس لوزر بودن میکنید، میزان ترشح سروتونین کاهش یافته و میزان ترشح اوکتوپامین افزایش مییابد. و بالعکس، هنگامی که احساس وجود اعتماد به نفس شما را فرا میگیرد، سروتونین ترشح میکنید و میزان ترشح اوکتوپامین به کمترین مقدار خودش میرسد. خبر خوب این است که شما میتوانید سیستمِ کنترلِ ذهنتان را گول بزنید. ناخودآگاه شما تصور روشنی از لوزر بودن یا نبودن دارد. کافیست به مرور زمان رفتارهای افرادی که اعتماد به نفس دارند را در خودتان تثبیت کنید. قانون اول کتابی که معرفی شد عبارت است از صاف بایستید و شانههایتان را به سمت عقب نگهدارید.» راههای مختلفی برای افزایش اعتماد به نفس وجود دارد و همهی آنها بر همین اساس استوارند، تلقین کردن. اهلی شدن» یا تأثیر نبود ما بر دیگران شازده کوچولو گفت: نه، من پیِ دوست میگردم. نگفتی "اهلی کردن" یعنی چه؟ روباه گفت: "اهلی کردن" چیز بسیار فراموش شدهای است، یعنی "علاقه ایجاد کردن." - علاقه ایجاد کردن؟ روباه گفت: البته. تو برای من هنوز پسربچهای بیش نیستی. مثل صدها هزار پسربچه دیگر، و من نیازی به تو ندارم. تو هم نیازی به من نداری. من نیز برای تو روباهی هستم شبیه به صدها هزار روباه دیگر. ولی تو اگر مرا اهلی کنی، هر دو بهم نیازمند خواهیم شد. تو برای من در عالم همتا نخواهی داشت و من برای تو در دنیا یگانه خواهم بود. شازده کوچولو گفت: کمکم دارم میفهمم. گلی هست. و من گمان میکنم که آن گل مرا اهلی کرده است. » شازده کوچولو - آنتوان دو سنت-اگزوپری - ترجمهی احمد شاملو زندگی ما سرشار است از افرادی که آنها را اهلی کردهایم و یا آنها ما را اهلی کردهاند. و مهم نیست ما که باشیم، هستند افرادی علاقهی آنها در دلِ ما نهفته است. چیزی که مهم است، آن است که ما در برابر افرادی که آنها را اهلی میکنیم مسئولیم. شمایی که تصمیم به خودکشی گرفتهاید در برابر تمام افرادی که محبتتان در دلشان نهفته شده مسئولید؛ در برابر تمامشان. شاید طبیعت بیرحم باشد، ولی شما نباشید چون شما شبیه بقیهی حیوانات و موجودات نیستید. ساختار نظامِ آگاهی ما، ما را از سایر موجودات متمایز میکند. کلام آخر آنچه که گفتهشد، خلاصهای بود از چیزهایی که من را قانع کرده که زنده بمانم. زندگی هنوز هم سرشار است از پرسشهایی که حتی یک قدم هم به دانستن پاسخشان نزدیک نشدهام؛ و همین برای من انگیزهایست برای ادامه دادن، برای بودن، برای حس کردن و برای تلاش. تلاش این متن این نبود که به شما بگوید زندگی زیباست، (چرا که خوب، بد، زشت، زیبا و. صرفاً توهماتی هستند در ذهنِ صفرویکیِ ما) بلکه میخواست بگوید که این شمایید که در نهایت زیباییهای زندگی را کشف میکنید. نسخهای برای شما پیچیده نشده، این شما هستید که انتخاب میکنید. چهار سال گذشت، درست مثل برق و باد. و من هنوز هم سر حرفی که زدهام هستم. زنده باد اشتباه خوبِ من.»